رحم الله عمی العباس . . . !
تا دست راستش را جلوتر برد تازه یادش افتاد . . .
بغضش گرفت و اشکش جاری شد . . .
لبخند آقا را میدید و زیر لب میگفت :
رحم الله عمی العباس . . . !
نظرات شما عزیزان:
به خاطر دل خودمصفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب |
آخرین مطالبلینک دوستانپیوندهاسایت آوازکطراح قالب: آوازک |
رحم الله عمی العباس . . . !
تا دست راستش را جلوتر برد تازه یادش افتاد . . .
بغضش گرفت و اشکش جاری شد . . .
لبخند آقا را میدید و زیر لب میگفت : رحم الله عمی العباس . . . ! نظرات شما عزیزان: |
درباره وبلاگنویسندگانآرشیو موضوعیآرشیو ماهانهلینک های ویژهدیگر امکانات
<-PollItems->
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ] |